علی را گفت کنی حاکم نیک و بد را خوب شناسی / چو نیکی حاکم است بر روزگار،مردم را زخوبی بشناسی / بدی آمد به دوران هشدارای نیک سیرت / نیکی از تو باشد مردم را به آن نتوان شناسی / چو نیکی ها بتازد در درون میدان / به نیکی رو که بهتر می توان خود را شناسی/ به بدها کناری رو که از هم تو نپاشی / بدی رفتی فرو رفتی بدی را خوب شناسی / ندانی راه رفتن را به نیکی ها دراین محشر /صبر کن دل می برد آنجا که بهتر خود شناسی / به راهی این چنین باریک میان رفتن صحیح باشد / زنیک رفتن به افراطی هلاکت را شناسی / به بد رفتن آهسته تر کم کم بایست در آن / چو ایستادی خدا خواستی بیاید تا شناسی / زنعمت ها مشو مغرور زیادش را تامل کن / که باشد راه آزمایش چه اندازه خدا را می شناسی / تو که در حفظ خودنقشی نداری و مرگ را ناگزیری / نشاید ستایش کردن خویش که هیچش را تو نشناسی / سرمایه گر خواهی برو عاقل بشو، عقلت رو دریاب / ترک خود بینی کنی آنجا خدا را می شناسی / سفارش کرد به تقوا ،اخلاق،دوراندیشی ادب / دلت پر کن زخوبیها و نیکی ها گویا بهتر خدا را می شناسی
*گویا* عقل جایگاه فرد نسبت به خداوند است،ازجایگاه نزدیکتربهترمیتوان خدا را شناخت ،آنگاه که بر جامعه نیکی ها حاکم باشد میتوان همدیگر را به درستی شناخت درغیراین صورت ریا کاری حاکم است ،برای شناخت خود ،خود را در مجموعه ای نیک قرارده ،قرار گرفتن در جایگاه بد ،تنها بدی ها را بیاموزی ،دلت را بدست آور،میانه رو باش تا هلاک نشوی،نعمت زیادی، محل آزمایش است ، شما تحصیل نکردی بلکه خدا فراهم نمود پس بجای ستایش خود تنها خدا را شاکر باش، مایه سر دانائی است و کسب دانا ئی در گرو،تقوی ،اخلاق،دور اندیشی و ادب باشد.