مرگ انسان یکی ازبزرگترین رموزات خلقت است وگفته می شود بزرگترین اسراردرمرگ است ومرگ،حالتی دوگانه دارد ویا به شکل جسمی است که با این پدیده انسان جان خود را ازدست می دهد و تبدیل به عناصرسازنده می گردد ویا مرگ درمعنا می باشد که انسان،در بعد معنا وارد مرحله مرگ می شود اما از نظرظاهری زنده است.وبه طورکلی مرگ ظاهری،زیرمجموعه مرگ معنا می باشد وبه علت ناکامی درشناخت خود،کهولت اعضا ویا عوامل دیگرحادث می شود. جسمیت ظاهری انسان،دروجود مادر شکل می گیرد وعظمت خداوند،دراین وجودیت ظاهری امانتی ازخود به ودیعه می گذارد که می گوئیم،روح خدا وچنانچه این روح دروجود قرارنگیرد ما شاهد تولدی زنده نخواهیم بود. وجود درونی انسان،همچون صدفی است که دُرّی گران را درون خودجای داده است وما این صدف را دل وگوهروجودی را عظمت خداوند،باخصلت ویژه خود می دانیم وهنگامی این جسمیت در جود مادرشکل گرفت این صدف حامل گوهررا خداوند به این جسمیت وارد می کند وانسان متولد می شود وبرای هر یک از انسانها،فرصتی داده می شود تا پی به وجود دل بُرده وآنرا بشکافند وآنهائی گه موفق می شوند به خودشناسی برسند