گنج نهفته

ای توگنجی که نهفتی در درون وکلیدت پیداست ای دل/ که رود راه رسیدن به گشودن ای دل/ باشددردرونش هرچه خواهی تو توانی بردار/ ...

ترک بدی ها

پاک شو زظاهر ودر درون خدا/ با ترک هر خرابی بزرگی از خدا بین/ به هنگام هر عمل یکدم سکوت تفکر/ نتی...

فطرت درونی

آنجا که ترس باشد دیگر صفا نباشد/ آنجا که بد باشد دیگر خدا نباشد/ بر هر وجود مغرور جهلی سایه فکنده/ ...

آدم

بیاراستیم به تن یک ظاهری زیبا نام دادیم به اوآدم / به نیکوئی یاد می کردهم اوما را تکلم شدبه قدرت برزبان آدم/ تکلم برزبانش دید تجاوز برحریم کرد و برون گردید / برون گردید به خود سازی صفت گردید وجودخو...

تنهائی

زخود داری سوالی را بگوئیم این جواب برتو که تنهائی/ تفکرها کنی برخویش که نادانی،صداقتها برون آرد زتنهائی/ صداقت این چنین گوید،به خویشتن خوب نظرافکن نهان داری عیوبهائی/ هریک ازعیب ها به ترک آید بدان...

سکوت درون

ترک یار کردی غم ها فزون گردید سکوت رفتی/ عامل را ندایت از درون باشد برظاهرچرا رفتی/ گریه را حی است رگت باز شد به خون راهی/ خون راچه می فهمی حرکتی نوبودازآن حاصل به خودرفتی/ سکوتت را غنیمت دان گری...

انتظار

کامل شدن به ظاهر در عالم دنیوی کشیدن انتظار/ حرکت بسوی معنا در عالم معنوی رسیدن انتظار/ هر جا ما که باشیم در معنا یا به ظاهر/ آنجا باید بدانیم معنای این انتظار/ در این تلاش ظاهر خفتیدن و پریدن/ زند...

زندگی ما

روزی که گفته است او خدا دهد به من ما / کاری کنیم ما راحت شود آنجا باشد که تفریح ما / کارمان در روزها از گفتن و شنیدها / وقتی نتیجه میداد در آخرش انتها در بین این آدمها شویم پاکترین ما / از گفتن درو...

دل

از آن لحظه تو ای انسان تولد یافته ای بر خاک زمانت را شروع کردن/ برآن صفحه که در دل بود نویسند هر چه را کردی تمام کردن/ درونت بررسی گردان که چی انباشته ای درآن/ به پاکیها قدم بگذار حراست را کنار بگذ...

پیداوپنهان

به این چهره که داری در بر ظاهر ر خت اینگونه می جوئی/ برای کاربری بر روی این چهره تو ابزارش چگونه در کجا جوئی/ بیا یکدم تامل کن بگوئیم ما که این چهره چه معنا داد/ بهر نامی دو معنا بود یکی پیدا یکی ر...

بیداری

توانسانی به رفتارت کنی فکرت در خوابی نه بیداری/ کمی دقت کنی چنین اعمال و کرداری به انسانی تو بیداری/ زفکرت آنچه رد کردی به خُردی یا بزرگ بینی/ قضاوتها تو بر خود کن برو پندار انسانی که بیداری/ از ا...

زمین درون

به این محفل که می آئی چه می خواهی/ کلامها هست ببین آیا بکار آئی/ دلت را کنده ای به پاکی ها و صافی ها / چه تخمی را به کشت بردی، نظر داری/ تخم دانائی به کشت بردی بیابش آب دراینجا / دل کوبیده وناصاف ...

آهنگ دل

بدم بر نی نوا خیزد دلت را رهنمون سازد / به آن راهی که می رفتی زآرامی یا که سختی ها برون خیزد/ آهنگ دل باشد نوای نی شتابان می کند پرواز/ برون ریزد درونت را به اشک آرد وجودت بین که برخیزد/ در این خی...

دانائی و توانائی

بگیر برخود دلت را دوست رساند اوتورابرشط دانائی/ درمکتب ظاهرچوتعلیم شی به فصلی درچنین علمی توانائی/ به آخرفصل رسی با کوشش و سعیی که ختمش راتودریابی/ به اندیشه روی درخود دل می رود آنجا به دریای توان...

خدا آدم

بیست ویک آن شد بایست یکدم علی را جستجو فرما / برفتم سوی آن نجوا بلاغت علی گفت آن زمان برما / خداوند دیده ها بخشید به نیکی جسم خاکی را / که باشد یا نباشد توانیم دید خدائی هست درون ما / ببخشید راه ر...

دلدادگان

بسی سیرت است به دانائی بخوان اینجا چه می خواهی / به جزء رفتم برِقرآن که سی جزءش حکایتها کند با ماتوچه خواهی / به اول این شود روشن که می خواهید بدانید آن قیامت را / قیامت را به قی کردن بریزبیرون در...

رهائی

توای انسان که معتادی ،به روزی را تحمل کن که مرگ آیی/ شما بیمار روح گشتید،به مردن آن توان دیدن که باز آیی/ بیا برنامه را بشنوعمل کن تا رها گردی / چه کردی یا کنی روح را شد است بیمار به جسم آیی/ به ج...

دفتردل

ورق ها را از این دفتر بر چینید رقم خورد زمان بر آن / بخوان ، نشان کن در عمل ، خود را رها بینی خدایت هست در آن /به گوشها دقت کن ، بگو آن را که خود دانی / بخوان خواندن درک خود را میتوان گفتن عیان از...

پرپرواز

دفع شر کردن بظاهر راحتی آورد که بینی خود توآن/ بد که رفت جایش چه آمد خوب که بینی پاکی نشسته جای آن / براین جسم خاکی ظاهراست آلودگی ها را چه میدانی / دفع از درون ،چرک برون رنجش چه میدانی در آن / دف...

رازدار

به اندیشه فرو رفتم بدیدم در بر مردم تهی گشتم / برفتم عالم تنها شنیدم این عمل عادی به خود گشتم / بگویم با خودم این را که من از بهرخود تلاش کردم / نویسم تا دلم آرام قرار گیرد کاغذ را مساعد با قلم گشت...

مِی باقی

بداد برمن آن ساقی باقی جامی ازمِی را به همراهی/ جمعی گفتند نوش که زین پس توهم با ما دراین راهی/ زخود بی خود شدم خواستم همیشه مست مست باشم/ بگفت درگوش من آن یار،ساقی شوجمعی را به همراهی/ به اوگفتم ...

بگوش بنوش

توهرجامی رسید بردست وگفتند نوش ننوش آن را / کمی صبرکن تحمل کن شناس ساقی گرت نیک بود بنوش آن را / مِی ظاهرکه بد خوار است کند بی خود تورا یکدم / مِی باطن چوخوش آید زخود بی خود کند عالم بنوش آن را / ...

سرمایه

علی را گفت کنی حاکم نیک و بد را خوب شناسی / چو نیکی حاکم است بر روزگار،مردم را زخوبی بشناسی / بدی آمد به دوران هشدارای نیک سیرت / نیکی از تو باشد مردم را به آن نتوان شناسی / چو نیکی ها بتازد در در...

ترک ودرک

به سی درهشت رسیدم منتظرماندم که می آید / شنیدم آن که دیگرهیچ کلام ناید به ترک لازم که بازآید / کمی اندیشه لازم شد،که یافتم چه بد دارم / شناختم آن ،به چهل بازشد کمی زودترکه بازآید / چو نزدیکم درش یا...

علم کامل

به سی در نه بگفتم رو پناه آور به این قرآن / برفتم سوی او الناس آخرین سوره دراین قرآن / بشارت داد به من نجوا تمام گردید/ ورودم را به شش تبریک گویم ازاین قرآن / به شِش ظاهر،برو معنا تو شُش دریاب / شُ...

ذکرخدا

زکریا ذکر یا کرد و حَی اش به یحیی شد / پیری خویش ونازائی آن زن سوالی این چنینش شد / سوالی از درون خدا یکتا بگفت او را/ که سهل است ما بخواهیم آن همانش شد / به دانائی ،توانائی درون را یافت / خدایش ا...

خواستن توانستن

دی را نظرکردیم به پنجش حرکت از شیطان/ که بیست ویک نورخدا آید درسرزمین ایران /علی را حرکتی است این روزبه پا خیزد زدانائی/ توانش را تو دریابی به نیک بینی عیان ازآن/ رمضان تمام گردد زبان بازشد به ره ...

فرمان نام

فصل زایش زندگی بهراندامت کنی/ فعل اندامت بدانی درک افکارت کنی/ این بدان هرعضوخود آن چه خواهی دربیان/ آن بیان کن برخودت تا به فهم فکرت کنی/ آدمی را آن نشاید بی تفکر درعمل با تفکربرعمل انتها عشرت کن...

بخشش سمائی

بسی عاشق بدیدم سربه خاکمال گدائی شد/ چنین جویندگان عشق انسانی بگویم اوکجائی شد/ گرت جا ومکان خواهی به آرامش، نه این باشد/ که انس جوئی توانسانی نهادن سربه پای اوخطائی شد/ به روح حق بشوعاشق که منزل ...

نیمه ی پنهان

یک جمله بگوید او، مجنون به شیدائی است/ یک لفظ شنیدن شد ،کر را ،به شنوائی است / نا پیوسته به او را نیست ،یارای کلام گفتن / چون گفت و شنیدن شد،گفتار،به گویائی است /آنجا که زخود گوئی نارسته وبی معنا ،...

میزبان جان

بارالها خلقتت خلقی نکو ازآن توست / خلق صاحب، امر بر پیمان توست / آنچه آدم وا نهاد، عهد و پیمان با شما / او به میدان پا نهاد، خواهان توست / بارالها نام به نامداران نهادی تا بحال / حال به نام آری تما...

مغزسربسته

بگوآیا زمان اکنون چه میگوید از آن مغز نهفته / بگو آیا جهان اکنون چه میجوید ازآن مغز شکفته / بگو آیا کنون اکنون چه باید جُست درون چرخ گردون / بگو آیا درون کِی شد، برون برخاست از آن مغز نگفته / بگو ...