رازدار

رازدار

به اندیشه فرو رفتم بدیدم در بر مردم تهی گشتم / برفتم عالم تنها شنیدم این عمل عادی به خود گشتم / بگویم با خودم این را که من از بهرخود تلاش کردم / نویسم تا دلم آرام قرار گیرد کاغذ را مساعد با قلم گشتم / بریزم درد دل بیرون سبک گردم به پروازم برمعنا / بخود وعده همراهی ندادم ،من برای حفظ دل این چنین گشتم / خواستم درآن اوج ها هرچه را دیدم نویسم یادگارباشد / یادگاراز دل به جسم باشد ،برمعنا چنین گشتم / خواستم بگویم برخودم آنجا همه نیکان مست معنایند / درآن عالم که میرفتم در بر اعلی با محمد آشنا گشتم / بخود گفتم علی را در درون اینگونه یافتم / دلی داشت پر درد من هم دمی هم درد او گشتم / درآن پرواز شناختم من تنی چند از بزرگان را / شدم زخود بی خود به این حالت عیان گشتم / بگفتند گر که می خواهی بازبه اوج آیی / بگو رازش ،گفتم و دیگرزدنیا من جدا گشتم / هر شبم اول شک ها هجوم آرد / سکوت کردم به خود رفتم شاکرش گشتم / من خدایم را به دل دوست می دارم / اگر دل را نداشتم به این دنیا بیمار می گشتم / برای حفظ دل هر چه را گوید سر تسلیم رضا دارم / شنیدم دربرتسلیم گویا راز دارخدا گشتم

تفسیر شعر

*گویا*خلوت نشینی لازمه اندیشیدن است ،بهنگام خلوت نشینی با ندای دل آشنا شده واین ندا را بایست نگارش نمود تا دل را بدست آورد ،اَوامر دل به جسم را نگارش کنید وبه آنها عمل کنید ،شناخت بزرگان الهی فرد را ازسطح به عمق فرو خواهد برد ،افکارسطحی پایان وتفکرات عمقی جایگزین خواهد شد ،آنگاه که فرد دل خود را بدست آورد ازتمامی دردها و رنج ها رهائی خواهد یافت وچون راضی به رضای خدا شود ،خداوند به او اسرار بیاموزد.