بیداری

بیداری

توانسانی به رفتارت کنی فکرت در خوابی نه بیداری/ کمی دقت کنی چنین اعمال و کرداری به انسانی تو بیداری/ زفکرت آنچه رد کردی به خُردی یا بزرگ بینی/ قضاوتها تو بر خود کن برو پندار انسانی که بیداری/ از این گفتار می گوئیم کدام مقصد همی جوئیم / مکان اوج انسانی زبان را کنترل گردان بپوئی راه بیداری/ در آن حالت که چشم باز است تو هم در فکر کارهائی/ کدامیک پیش کدامی پس ردیفش جور همی کردی که بیداری/مغز هوشیار، جسم فعّال و حرکت در دل دنیا/ بدین حالت توانی ره بپوئی راه دنیا را تو بیداری/ به پا حرکت، دست ساختن، چشم دیدن حواسم را یک به یک چیدن/ زمغزم غم برای زندگی خوردن کجایش را توانم دید به بیداری/ مسیری را که ما رفتیم حواسم را به خاموشی سکوتم را تو دریابی/ ورودی هست به اعماق درون رفتن در آن اوج بیداری/ فرو رفتن به آن خلسه گرفتن آن کلامها را/ به گفتاری که ره گشته در آن حالات به بیداری/ ستاره می درخشید و به راه ما چراغی بود/ بر فراز آسمانها بود که نامها یک به یک معنا زبیداری/عبوری از کنار ماه حرام دیدم به جسمم ترک آن کردم/ زخورشید هم گذر کردم درآن رمزی بزرگ دیدم نشاید گفت به بیداری/ گرت خواهی رمزخورشید را تو دریابی به این موجودی هستی/ همراه گویا شو کمی همّت پر پرواز به تنهائی و بیداری /

تفسیر شعر

) گویا ( هرفردی بایست مجموع تفکرات، گفتار و کردار خود را مرتباً مورد دقت و بازبینی قرار دهد چرا که با بکارگیری حواس ظاهری تنها میتوان مسیر دنیای ظاهر و زندگی ظاهری را طی طریق نمود، باید به مفاهیم و معنای آنچه در گذر زمان و زندگی با آن رودررو هستیم دست پیدا کنیم، بایست پرسشگر بود وبه سئوالات خودجوابی منطقی داده شود و تنها گذر عمر و زندگی راضی کننده کافی نیست.