دلدادگان

دلدادگان

بسی سیرت است به دانائی بخوان اینجا چه می خواهی / به جزء رفتم برِقرآن که سی جزءش حکایتها کند با ماتوچه خواهی / به اول این شود روشن که می خواهید بدانید آن قیامت را / قیامت را به قی کردن بریزبیرون درونت را زبان بگشا اگر خواهی / به زودی چه خواهی یا نخواهی زبان باز شدبه قی کردن / به آهنگی درون داری صفتهائی که پروردی فرارش را نخواهی / خواب راه آینده ،آه را صدای دل،شک را بهمراهی / روز را تو دریابی به نیکی ها بیابی آسمان هست هفت اگر خواهی / این راه درخشان ،بمجمع نیکی ببارد آب دانائی / به دانائی کنی بستان درونت را دلت یابی توگر خواهی / دمش درصور ندا آمد که برخیزید بیابید میرخودآن علمداررا / که اوهام وخیالها را دگر جا نیست ،بشو دانا بیاب راهت اگر خواهی / بی دلان رفتند به دوزخ نباشد میردانائی درآنجا / بکش عذابش را بنوش آبی پلید سوزان حاصل بدها که می خواهی / همی گفتی که نیست هیچ دل، خدا را تورد کردی / بحالی بود خدارا اندرون دل، شناسی او اگر خواهی / سبز شد بستان به تاکستان مِی ها گرفتیم ما / بنوشیم جام درجام سحرگاهان خدا دیدیم زدل خواهی / نامها به نیم بودند نیم دیگر را بساز انسان / نیم دیگررا شناسی زبان باز شد به دانائی اگرخواهی / صاحب آن باشد سخن گوید خدا را درکلام / نشنود بی دل به ظاهر آرزو داشت مرگ را به خودخواهی / به شنوائی تو گر خواهی رسی دریاب دل را خدا بینی / شنید و دید گویا دل را خدا بینی به ختم خواهی

تفسیر شعر

*گویا* باید به قرآن ورود یافت تا بدانیم لزوم واقعی ما چیست،این باشد بدانیم به هنگام قیامت آنچه در درون پنهان داری عیان خواهد شد، باید دانست نیاز واقعی هر فرد راهی برای رفتن و روش و منشی است در جهت زندگی کردن، راهبر راه حقیقت صاحب است که بایستی او را شناخت و چگونگی زندگی نمودن را از او آموخت.