رهائی

رهائی

توای انسان که معتادی ،به روزی را تحمل کن که مرگ آیی/ شما بیمار روح گشتید،به مردن آن توان دیدن که باز آیی/ بیا برنامه را بشنوعمل کن تا رها گردی / چه کردی یا کنی روح را شد است بیمار به جسم آیی/ به جسمت خوب نظرافکن به هوشیاری ندارد هیچ عیب و ایرادی/ به اعمالت روی بینی چه بد کردی زتوبه باز به خود آیی/ نشستید دور هم گفتید شنیدید، هرچه بد بود همه خوب کردید/ دراین خوبی ظاهر رفتید آنچنان اعماق زمکرآیی/ کرشدید برآن ندا مدفون جسم گشتید/ جسم را بَرِظاهرشیطان، شما اینگونه روآیی/ که سیرت مدفون جسمت شد برو ظاهر نظر افکن/ گرت دل حاکمیت بود به صورت نورهمی آیی/ تو چون خواهی شوی سالم به اول بار به صورت رو/ می ترسی زخود دیدن تحمل کن درون دیدن کمک باشد که باز آیی/آیینه را دوست است بر ظاهر دوست درون دل یاب / دوست ظاهر هر چه را گفت بد تو ترکش کن به دل آیی/ فرماندهی دل نخواهد از تو مشکل را که نیست دراو/ زآرامی وآرامش میکشد بالا به ترک آیی/ چنان آرام دهد دستور که خود بینی همی خندی / بزن لبخند توجه میبرد بالا نوا باشد بشنوائی / برفتیم این ره معنا نتیجه حاصل شد که می بینی/ تو هم راه سلامت رو گویا زآن نورخدا آیی

تفسیر شعر

*گویا*آنگاه که جسم بیمار و ناتوان است بدانید که جان شما آزرده وغمگین وتنها گشته است واین بدان دلیل باشد که روح الهی از شما دور گشته،درجهت کم کردن فاصله بین روح الهی وجان بایستی تنها به ندای درون توجه نمود ،به نیکی ها عمل نمودن وبدها را ترک کردن،انجام بدها بین روح الهی وجان فاصله می اندازد،جان که احساس تنهایی وبی کسی نمود ،جسم به انواع بیماری ها و کم و کاستی ها دچارخواهد شد.