پیداوپنهان

پیداوپنهان

به این چهره که داری در بر ظاهر ر خت اینگونه می جوئی/ برای کاربری بر روی این چهره تو ابزارش چگونه در کجا جوئی/ بیا یکدم تامل کن بگوئیم ما که این چهره چه معنا داد/ بهر نامی دو معنا بود یکی پیدا یکی روئیا ببینیم تو کدام جوئی/به آن نام هویدایت که صورت شد و در جسم کاملاً پیدا ست/برو بالاترین نقطه به این اندام رسیدی )کل( تمرکز کن که او جوئی/ دو چشم و گوش، دهان ،بینی به مجموع چهار حس انسانی/ به این احساس گذر کردی ببینی هر کدامی را چه می جوئی/ تو گر خواهی بسازی صورت خویش را به زیبائی و خوشروئی/ تفکر کن به هفت شاه راه زبیرون ربط آن اندر درون را در چه می جوئی/ به چشمت دقّتی بیش کن که بر جسمت کند راه را به روشن رفتنی سالم/ گران خواهی بسازی او حذر دارش ززیبائی که شکی لانه دارد کدامش را تو می جوئی/ به آن حالت که زیبائی رسانی بهر دل آنجا خدا بینی/ چو زیبائی بظاهر شد بدین دیدن شیطان را همین جوئی/ به آن راهی که در ظلمت به آن سرعت تو می پوئی کمی ایست و تعقل کن/ در این نامهای وحشت زا از این مبدا به مقصدها تو شیطان را همی جوئی/ به بینی که نامش را دماغ گویند در این معنا تفکر کن گرت خواهی/ د مش کن تواز بینی خروجش را دهان دریاب که غم را او برون ریزد گرت آرامشی جوئی/ تنفس را که دریابی درون آرامشی چندان بپا کردی / به آن هنگام بدی آید تنفس را بهم ریزد در این حالت بجز غمها چه می جوئی/ به گوشها کن کمی دقت یکی مشرق یکی مغرب/ که در مشرق رقم می خورد ودر مغرب نوای راه در این راه ها کدام جوئی/ بگردم آخرین لحظه بر آن هفت که کامل کرد دگرها را/ دهان نامید که حدها را مشخص کرد به بوئیدن شنیدن دیدن را چه جوئی/ درونش پر شد از آن چیز که نامش را زبان گوئیم/ زبانت را بگردانی به ناب گوئی بدین حالت خدا جوئی/ کشی چهره نمایان شد رخ پنهان/ به زیبائی و نورانی بگفت گویا رسید آنجا که در آخر خدا جوئی

تفسیر شعر

)گویا( خالق دانا وتوانا برترین موجود هستی را بدین صورت زیبا تمام وکمال آفرید و حال این ما هستیم که بایست وجودیت خودرا به درستی کنکاش نمائیم ، اندام خود را شناخته و یک به یک آنها را از آلودگی ها دور نگاه داریم، آنگاه که هر عضوی پاک و مطهر گردید توانمندیهائی از آن بروز خواهد نمود که شما را به حیرت درخواهد آورد.