روزی که گفته است او خدا دهد به من ما / کاری کنیم ما راحت شود آنجا باشد که تفریح ما / کارمان در روزها از گفتن و شنیدها / وقتی نتیجه میداد در آخرش انتها در بین این آدمها شویم پاکترین ما / از گفتن دروغ ها و بستن تهمت ها با غیبت منتها / گذر کند انتها وحشت عبور میکند به زانو آورد ما / با طلوع خورشید حرکت به ظاهر از صبح تا انتهای شامگاه / با نیّتی جنگلی برای کسب روزی شد این همش کار ما / در این مسیر قدرت تجاوز بر حریم و گردن زدن چه آسان /این ره که میرویم ما، عاقبتش کجاها ، باید به خود بیابیم ما / به راه انسانیت طلوع او عزیز و غروب آن غمگین/ با عقل وآن منطق غم جا ندارد در خانه دل ما / طلوع آن عزیز است چون در سحر گاهان چشیده ایم میش را / غروب آن غمگین شک میرود به میدان مبارزه دل ما / در این جدال معنا منطق دهد آرامش به حرکت مبارز / عقل میکشد ماجرا داور شود بین ما / محکوم سر به زیر و در انتظار فردا دیگر گوشه نشین است / پاداش این جدل ها به هنگام سحرگاه میرسد به دل ما / در وصف آرامش و چشیدن لذت و اثر بر درونش / گویا دگر نگوید چه میگذاشت بر ما
گویا انجام فعالیتهای روزانه بایست برمداردرک و فهم حقیقتها باشد، حقیقت آن است که فعالیتهای مثبت شما را شادکام و آرام خواهد نمود وفعالیتهای منفی پایه گذار عذاب و وحشت خواهد شد، عکس العمل برخورد با مسائل بیانگر حقیقت وجودی شماست، شما با رودروئی مسائل و مصائب آیا آرام و پذیرنده هستید و یا مهاجم و طلبکار؟