بگوآیا زمان اکنون چه میگوید از آن مغز نهفته / بگو آیا جهان اکنون چه میجوید ازآن مغز شکفته / بگو آیا کنون اکنون چه باید جُست درون چرخ گردون / بگو آیا درون کِی شد، برون برخاست از آن مغز نگفته / بگو آیا در این فلحال چه باید نیست چه باید هست / بگو آیا در این میدان چه شد الگوی دانستن از آن مغز فروخفته / بگو آیا زمان اکنون به انسانها چه باید از درون پس داد / بگو آیا زمان تنهاترین حاکم وحاکم گفت از آن مغز فرا رفته / بگو آیا مکان زیست انسانها چه باید زیست از این گونه / بگو آیا در این گونه چه باید شد تحولها از آن مغز فرا جَسته / بگو آیا زمین تا عرش چه باشد راه پیمایش به پیمودن / بگو آیا که پیموده کنون ره را،چه یابنده از آن مغز فرا تاخته / بگو آیا مگر مغزی توان میداشت بگوید راز پنهان / بگو آیا بجز دیدن شنیدن چه میشد گفت از آن مغز به سر بسته / بگو آیا شنیدیم راز سر بسته ؟ شنیدن را چه باید گفت / بگو آیا شنیدن مزه ها دارد چشیدن از آن مغز فرا رَسته / بگو آیا چه باشد حس لمس کردن و بوئیدن تو را گفته / بگو آیا مگر گفته زبان نارَد که ناگفته از آن مغز زبان خسته / بگو آیا مگر گفتن توانیم گفت اگر باشد زبانها لال گفتن / بگو آیا مگر لال را ترازو نیست به سنجیدن از آن مغز ندانسته / بگو آیا هر آنکس داد و فریادش بلند باشد زبان داراست / بگو آیا مگر لالی زجهل جاهلیت نیست از آن مغز به جهل خفته / بگو آیا وراء جهل و نادانی مگر آن چیست که باید جُست / بگو آیا همان دریا سئوال باشد که نیما گفت جواب ، از آن مغز شنا رفته
مغز انسان از چهار منبع دریافت اطلاعات دارد، 1 - حواس پنجگانه 2 - مغز استخوان 3 - حافظه سلولی 4 - ذات ، این بدانیم که زمان حاوی اطلاعات است و این اطلاعات همان خواست الهی است که بصورت تقویم زمانبندی محفوظ ودر حال رخداد است . اطلاعات زمان در مغز استخوان نهفته است وتا زمانی وارد به مغز سر نشود پنهان بوده و مغز سر تهی از این اطلاعات زمان است ،حال چنانچه مغز بتواند با مغز استخوان ارتباط برقرار نماید میتواند مسیر حرکت و سمت و سوی جهان خلقت را درک و فهم نماید، آنگاه که اطلا عات مغز سر تنها توسط حواس پنجگانه مهیا شود فرد نمیداند که در این چرخ گردان حیات چه باید جستجو کند،زمانی فرا خواهد رسید که اطلاعات پنهان عیان خواهند شد،اطلاعاتی که تا آن زمان مغز سر، هیچ آگاهی از آنها ندارد، این بدانیم خارج از اراده ی الهی هیچ رخدادی اتفاق نخواهد افتاد و اراده ی الهی در لوح ازل محفوظ است آنگاه که بخواهیم حقیقت را بدانیم بایست اجازه ی ورود به حقیقت را از خالق هستی دریافت نمائیم، الگوی جهان هستی، اراده ی ثبت وضبط شده ی خالق هستی است، انسان محبوس در بعد مکان ،زمان است، مکان زمین وزمان، حادثِ اراده ی خالق خلقت است ،حال در این مکان زیست انسان،خالق چگونه انسانهائی را مد نظر دارد، آنچه مد نظر خداوند است، عوامل رسیدن به آن در زمان قرار دارد واین عوامل با ایجاد فشار بر انسانها باعث ایجاد تحول در این گونه انسانی خواهد شد، این بدانیم که زمین مکان وعرش ،زمان است و در این مکان وزمان افراد بایستی راه وروش ومنش خود را بیابند، انبیاء واولیاء الهی چنین راهی را یافته و آنگاه تلاش نمودند همنوعان خود را با آن آشنا کنند. هرمخلوقی در این خلقت رسالتی برعهده دارد که بایست به حقیقت آنرا به انجام رساند،کل مخلوقات حقیقت در آنها ثبت شده وجمیع آنها مامور به انجام حقیقت هستند،الا انسان که دچار روزمرگی شده واز حقیقت ثبت شده ی درونی خویش غافل است،این حقیقت برنامه ای درونی است وتا آنگاه که پرده از درون برداشته نشود و راه ارتباطی درون با مغز سر مهیا نشود،مغزچگونه فرمانی براندام ظاهری داشته باشد. رسالت هر فردی چون رازی سربسته اندرون او نهفته است وتا زمانی فرد با درون خود ارتباط برقرارنکند وتمامی محرکها از بیرون باشد تصمیمها و انجامها حکم بیرونی خواهد داشت، باید بدانیم که درون ما از ما چه میخواهد،پاسخ به محرکهای بیرونی تنها روزمرگی است ،زبان گویای خواستنها وگویای کلام الهی از درون ماست،پس زبان ترازوی سنجش هرفرد است، آنگاه که هر چه میگوئی تنها از خواستنها وطلب ها وآرزوهای خود باشد این بیانگر وجهی از تو باشد وآنگاه که کلام الهی وخواست واراده ی الهی برزبانت جاری باشد این نیز بیانگر وجهی دیگر از وجودیت تو باشد، حال کدام وجه ارزشمندتر باشد خود بایستی جوابگو باشی چرا که آنچه جواب میدهی باید عملگرای آن باشی واز محصول آن برخوردار خواهی شد، بدانیم وجودیت ما برخوردار از دو وجه است وجهی فراگرفته از جهل ونادانی و وجهی مملو از دانشی الهی که این دو وجه در تقابل با یکدیگرند،از میان این تقابل هرفرد راهی برای رفتن انتخاب مینماید ودر انتها به مقصدی خواهد نشست،چه عالی است که مقصد انجام رسالتی الهی باشد.