زخود داری سوالی را بگوئیم این جواب برتو که تنهائی/ تفکرها کنی برخویش که نادانی،صداقتها برون آرد زتنهائی/ صداقت این چنین گوید،به خویشتن خوب نظرافکن نهان داری عیوبهائی/ هریک ازعیب ها به ترک آید بدانائی اگرخواهی دربهرتنهائی/ قضاوت برخویتش بسی سهل وعدالت در نظرآری/ منطق وعقلت کنی قاضی عیوب را بپوشانی بکاربینی تو تنهائی/ دنیای دانائی علم ومعرفت رحمت بارش بود بر دل/ حرکتت باشد به دانائی آب بارش رابریزند برلبت دروقت تنهائی/ بارش باران حرکتش آورد نیم پنهان زمین قابل به دیدن شد/ برویانید علفها را زیاد گردید تنفس های حیوانی برون آمد زتنهائی/ زمستان موسم بارش بگیرد شادی زیستن بخواب رفتن/ بهارآید راه بهترزندگی کردن اسرارسرما را برون ریزد خروج آئی زتنهائی/ به جسمت ریزهرآن خواهی به روئیدن بذرها سوال باشد/ سینه را میدان رویش بود به شخم کردن سوال چیدن برون آئی زتنهائی/ سوال ها چون زیاد گردد نیازش آب دانائی است به باریدن/ به بارش درسحرگاهان رویش شود آغاز برون شد نیم پنهانی زتنهائی/ نیم پنهانت همان دل بود بیاراستند به بوستان نوا خیزی/ همان بوستان که در ظاهر سرو وچمن دارد به بلبل برون آمد زتنهائی/ بوستان درون خرما و انگوربلبلش باشد می پنهان/ چو نوشیدی چنین می را زخود بی خود شوی نباشی انس تنهائی/ چنین بوستان نیازش رود دانائیست سرچشمه را باشد خدا عالم/ خداعلم نهان ریزد وجودت دل شود گویا توراهمراه،همدم به تنهائی
چنانچه سرگرمی ها راکنارگذاریم،خواهیم یافت که تک وتنهائم، بایست باخودصادق بودتا بتوان ازاین رهگذر همزاد درونی خود رایافت،تا آنگاه بتوانیم عیب های خود را یافته وآنها را ترک کنیم،با ترک هریک ازعیب ها میتوان ازحد ومرزهای نادانی عبورکرده وبه آسمان دانائی ورود یافت،آسمان،پاکی نام توست وچون نام خودراازتمام آلودگی ها پاک نمائی خالق هستی،صفتی الهی را بر نام تو، به تثبیت خواهد رساند.