فصل زایش زندگی بهراندامت کنی/ فعل اندامت بدانی درک افکارت کنی/ این بدان هرعضوخود آن چه خواهی دربیان/ آن بیان کن برخودت تا به فهم فکرت کنی/ آدمی را آن نشاید بی تفکر درعمل با تفکربرعمل انتها عشرت کنی/ مرکزی باشد وجود کل جواب ها شد درآن / قفل این مرکز گشودن اوج هرهمت کنی/ مغزدوم را نظرفهم پنهان می کند بهرکمال/ گرکه اول رابه هشیاری توان مثبت کنی/ چون به اول مثبتت افزون شود برکرده ها/ عین نسبت می دهد ازدومی فهم پنهانت کنی/ این اجازت داده شد تاب وتحمل برفشار/ این فشارجسم ظاهریافت معنایت کنی/ چون بیابی ذره ای ازدانش پنهان خویش/ آن توانت می شود زین سبب عزت کنی/ آن توانا بردرون یافت خالق می کند براندرون / زین سبب حرکت کنی روح خدا را بروجود حکمت کنی/ آنچه باید آن کنی روح خدائی بروجود محنت کنی/ محنت این یافته را منت خالق بخود حرمت کنی/ خلق اسرات نمود درک خالق خود کنی/ ناتوان برفهم اسرار وجود دست برآن خلقت کنی/ این تولدهای ظاهرآن چه خلقت میکنی؟/ گویا به نادانی چنین ها،این چنین خوارت کنی
*گویا* عالم هستی برمدارتساوی وتعادل بنیانگذاری شده است،هرعضوی محرک انجام عملی است وبرخوردار ازنامی خاص خود،نام فرمان است وعضو فرمان پذیر،شما نامها رابرزبان جاری می کنید وچون زبان آلوده باشد نام را آلوده خواهد نمود،نام آلوده همان فرمان آلوده باشد وفرمان آلوده اندام رابه نابودی خواهد کشاند،عالم هستی فرمان بردارخالق هستی است نه فرمان بردار شبه خالق.