بگیر برخود دلت را دوست رساند اوتورابرشط دانائی/ درمکتب ظاهرچوتعلیم شی به فصلی درچنین علمی توانائی/ به آخرفصل رسی با کوشش و سعیی که ختمش راتودریابی/ به اندیشه روی درخود دل می رود آنجا به دریای توانائی/ بهشت را شط دوستی خوانده اند برما/ به حوری می رسیم آنجا که باشد روح دانائی/ روح دانائی شدش بر ما آن مادر علم ها/ مبارزگرشدی رسیدی دربرمادربه هرعلمی توانائی/ به گام اول شناسی خود درون را جستجو کردی/ زکاوش ها بیابی اندرونت را که دوستی هست توانائی/ به همراهی او باید شوی هشدارکه لازم را چه می داری/ لازم شود آنجا کلامش راتودریابی کنی حرکت به دانائی/ کلامش می دهد بازی تورا آنسان که دریابی/ به شک افتی مبارزشو رها کن دربرش زین پس توانائی/ به این حرکت سرعتی باشد ره پیش را بباید رفت/ به عقلت خوب تفکر کن که بد هیچ است درراه دانائی/ بدی ها مرکزیست بیرون برونت میرود آنسو/ درون نورخدائی بودبه نیکی ها روی معراج دانائی/ دلت گر مجمع نیکی است برون رانیز تو نیکش کن/ دو پایه اینچنین باشد هدف را تو خدا بینی به دانائی/ دلت خود میرود بالا برون همسو کن به مثبتها / مثبت اندیشی بِرد گویا انسان به آدم اوج دانائی
)گویا( دانائی درگروبرخورداری ازاندام معناست، دست یابی به دانش الهی درگروبرخوردارشدن ازروح الهی است،روح الهی تثبیت شدن خاصیتی الهی بروجودیت می باشد، برخورداری ازخاصیت الهی،جایگاه حقیقی را معلوم مینماید که همان عقل است،مغزعضوظاهروعقل عضومعنای مغز است مغز بسته به اطلاعات موجود شما را راهنمائی میکند وعقل بسته به جایگاه واقع شده می تواند فهمی از حقیقت داشته باشد.